English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 296 (7475 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inoperative U غیر عملی
inapplicable U غیر عملی
impractical U غیر عملی
folderol U غیر عملی
airy-fairy U غیر عملی
unfeasible <adj.> U غیر عملی
inexecutable <adj.> U غیر عملی
impracticable <adj.> U غیر عملی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
workable U عملی
state U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
stated U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
states U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
stating U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
pop U بسرعت عملی انجام دادن
popped U بسرعت عملی انجام دادن
pops U بسرعت عملی انجام دادن
stop U انجام ندادن عملی
stopped U انجام ندادن عملی
stopping U انجام ندادن عملی
stops U انجام ندادن عملی
complete U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completing U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
circuit U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
high U عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highest U عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highs U عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
avalanche U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanches U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
cyclic U عملی که مرتب تکرار میشود
viability U امکان عملی
utopian U خیالی و غیر عملی
operational U عملی
wherewithal U چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
skill U مهارت عملی داشتن
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
protection U عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
register U انجام عملی به یک محرک
registering U انجام عملی به یک محرک
registers U انجام عملی به یک محرک
objective U عملی
objectives U عملی
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intervention U هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
interventions U هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
carried U عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carries U عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry U عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carrying U عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
terrorism U عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
unlock U عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
unlocking U عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
unlocks U عملی که به کاربران دیگر امکان نوشتن فایل یا دستیابی به سیستم میدهد
operative U عملی
operatives U عملی
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
experimental U عملی
hold U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
case U دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
cases U دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
compulsion U وسواس عملی
compulsions U وسواس عملی
realpolitik U سیاست عملی
effect U عملی کردن معلول
effected U عملی کردن معلول
effecting U عملی کردن معلول
key O کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
operation U عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operate U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operates U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
option U عملی که انتخاب میشود
options U عملی که انتخاب میشود
kernel U توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
kernels U توابع دستوری ابتدایی اصلی که پایهای برای هر عملی در سیستم کامپیوتری است
loop U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
de facto U عملی
down to earth U عملی
down-to-earth U عملی
verb U دستورالعمل انجام عملی
verbs U دستورالعمل انجام عملی
logging U عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
tort U عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
torts U عملی که میتواندموجب موضوع دعوی مدنی باشد
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
Other Matches
feasible U عملی
operable U عملی
performable U عملی
pracitcable U عملی
practic U عملی
pragmatics U عملی
factual U عملی
ex post U عملی
business like U عملی
factually U عملی
practicable U عملی
practical <adj.> U عملی
pragmatic U عملی
practicals U عملی
empirical U عملی
applied U عملی
applicative U عملی
applicatory <adj.> U عملی
achievable <adj.> U عملی
makable <adj.> U عملی
purposive <adj.> U عملی
makeable <adj.> U عملی
purposeful <adj.> U عملی
purpose-built <adj.> U عملی
proper <adj.> U عملی
manageable <adj.> U عملی
possible [doable, feasible] <adj.> U عملی
practicable <adj.> U عملی
functional <adj.> U عملی
convenient <adj.> U عملی
executable <adj.> U عملی
appropriate [for an occasion] <adj.> U عملی
workable <adj.> U عملی
suitable <adj.> U عملی
useful <adj.> U عملی
feasible <adj.> U عملی
doable <adj.> U عملی
makable [spv. makeable] <adj.> U عملی
handy <adj.> U عملی
contrivable <adj.> U عملی
utilitarian [useful] <adj.> U عملی
feasibly U بطور عملی
logical empiricism U منطق عملی
logical empiricism U فلسفه عملی
feasibilty U عملی بودن
logical positivism U منطق عملی
inapplicability U عملی نبودن
defacto recognition U شناسایی عملی
bring into being U عملی کردن
practical joke U شوخی عملی
application [applicability] U عملی بودن
availability U عملی بودن
activity catharsis U پالایش عملی
positive U یقین عملی
put ineffect U عملی کردن
usability U عملی بودن
applied research U تحقیقات عملی
applied research U تحقیق عملی
logical positivism U فلسفه عملی
training U آموزش عملی
accomplish U عملی کردن
bring inbeing U عملی کردن
carry out U عملی کردن
execute U عملی کردن
fulfill [American] U عملی کردن
make a reality U عملی کردن
put into practice U عملی کردن
put into effect U عملی کردن
actualise [British] U عملی کردن
carry ineffect U عملی کردن
implement U عملی کردن
put inpractice U عملی کردن
carry into effect U عملی کردن
actualize U عملی کردن
practical jokes U شوخی عملی
operationalism U مکتب عملی
operationism U مکتب عملی
performance test U ازمون عملی
to give effect to U عملی کردن
practicableness U عملی بودن
practicably U بطور عملی
practical art U هنر عملی
practical capacity U گنجایش عملی
practical unit U واحدهای عملی
practicalness U عملی بودن
pratique U تمرین عملی
put in practice U عملی کردن
self action U خود عملی
to put in practice U عملی کردن
usefulness U عملی بودن
workability U امر عملی
workable competition U رقابت عملی
make something happen U عملی کردن
feasible U امکان عملی
applicability U عملی بودن
worked U عملی شدن
work U عملی شدن
utilization U استفاده عملی
pragmatism U فلسفه عملی
practicability U عملی بودن
practicalities U عملی بودن
practicality U عملی بودن
fall to U به عملی دست زدن
It is not possible ( feasible , practicable) . U اینکار عملی نیست
on the job U حین کار عملی
pragmatism U جنبه عملی قطعیت
plan implementation U عملی کردن برنامه
operatively U بطور موثر یا عملی
practical system U دستگاه یکانهای عملی
ism U سیستم عملی گرایش
pragmatist U پیرو فلسفه عملی
impracticability U غیر عملی بودن
sensibleness U عملی بودن اگاهی
functional residual capacity U فرفیت باقیمانده عملی
applied economics U علم اقتصاد عملی
positivism U فلسفه عملی ومثبت
top-heavy U افتادنی غیر عملی
top heavy U افتادنی غیر عملی
impracticable U غیر عملی بیهوده
interrupting U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
infeasible U غیر عملی اجراء نشدنی
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
polytechnical U وابسته به علوم عملی مختلف
businesslike U دارای صورت کار عملی
polytechnics U وابسته به علوم عملی مختلف
polytechnic U وابسته به علوم عملی مختلف
pull-in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
obsessive compulsive state U حالت وسواس فکری- عملی
pull in U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins U نقشه یا عملی را متوقف ساختن
interrupts U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
waste instruction U دستوری که عملی انجام نمیدهد.
Suit the action to the word. U حرفی را فورا" عملی کردن
obsessive compupsive disorer U روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
overt act U عملی که در عالم خارج محسوس باشد
That's out of the question. U این غیرممکن است که عملی بشود.
His wish was fulfI'lled. U آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
Your proposal has little practical value . U پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
tie up <idiom> U آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
logistic curve U منحنی نمایش عملی که بیشتربشکل S است
leiter international performance test U ازمون عملی بین المللی لایتر
fasts U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
biologic U بدست امده اززیست شناسی عملی
utopianism U تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
pragamatist U کسیکه عملی بودن هر چیز راضر ر میداند
backwash U اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
acetiam U برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
interrupt U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
monadic operator U عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
positive control U کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
wait loop U پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
pintner patterson scale of U Tests Performance مقیاس ازمونهای عملی پینتر- پترسون
roadwork U تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
No way! این غیرممکن است که عملی بشود. [اصطلاح روزمره]
interrupts U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupting U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
service practice U مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
utopism U خیالبافی تهیه طرحهای غیر عملی برای اصلاحات
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
estopel U عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
op code U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
connective U نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
repetitive stress injury U دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
repetitive strain injury U دردی دربازو کسی که عملی را چندین بارانجام دهد مثل وقتی که ترمینال کامپیوترکارمیکند
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
steady state U مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
functionalism U عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
bench check U ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
Boolean connective U حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
combined speed indicator U عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
de jure recognition U شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
keystroke U برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dynamically U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
work U موثر واقع شدن عملی شدن کار
worked U موثر واقع شدن عملی شدن کار
do nothing instruction U دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
residents U برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident U برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
apparent altitude U ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
Recent search history Forum search
2actus reus
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
0سیره رفتاری امام علی(ع) سیره هدایت عملی انسان و جامعه است
0nest building
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com